مخفیگاه عزیزم لو رفته است ..

ساخت وبلاگ

من، اعتماد کردم و زار و زندگی ام را دودستی به دستان کسی سپردم تا مشکلم را حل کند. مشکلم را حل کرد اما ای کاش اعتماد نمی کردم. ای کاش زندگی ام را دودستی تقدیم نمی کردم. چه می دانستم؟! فکر می کردم همه مثل خودم هستند. جواب اعتماد را با اعتماد خواهند داد. چه می دانستم که همه مثل خودم نیستند. چه می دانستم همه مثل من تربیت نشده اند. زندگی ام را دودستی تقدیم کردم و تهش چه شد؟! همزمان که مشکلم را حل می کرد، در زندگی ام چرخ زد. سرک کشید در عکس هایم. فایل هایم را باز کرد. نوشته هایم را خواند. نام این خانه ی دوست داشتنی ام را پیدا کرد. شاید آدرسش را هم بداند. حال من چه شده ام؟! من شده ام یک دختر خانه به دوش بدبخت بی کس که نه دل رفتن دارد و نه توان ماندن. نتیجه اش می شود این خانه که دوست داشتنی هایش را لای سوراخ هایش قایم کرده ام. دلم می خواهد سرش را از بدنش جدا کند. آه ... نه این خانه بدون دوست داشتنی هایم خانه است و نه من من هستم. بی اعتماد شده ام از همه دنیا. کسی هم پاسخ گوی این حجم بی اعتمادی نیست. حس می کنم جواب تمام اعتمادهای دنیا بی اعتمادی است. من چه کنم؟! چه می توانم بکنم؟! خانه ی من بی آن نوشته ها رنگ و رو رفته است. دوست نداشتنی است. بدقواره است. چه کنم؟! کوچ کنم؟! بمانم؟! بمانم و مثل یک ببر شجاع به راهم ادامه دهم؟! بمانم و مثل یک موش همه دوست داشتنی هایم را قایم کنم؟! چه کنم؟! چه می توانم بکنم؟! کسی فکری به ذهنش می رسد؟! یا همه مثل من قفل هستند؟!

+اگر کوچ کنم با من کوچ خواهید کرد؟!

به چشم تو .....
ما را در سایت به چشم تو .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8m-ee-ch-k-aa4 بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 14:42