بشور این روزها را ..

ساخت وبلاگ

ببار باران! ببار! من همان رهگذر خیابان های تنهایی ام! مرا از تو هراسی نیست! هر چه تندتر شوی قدم هایم آهسته تر می شوند! ببار عزیزکم! بگذار مردم نادان شهر غرولند کنند. آن ها که نمی دانند تو، وسط این روز روشن خنک چقدر دوست داشتنی است! از مردم نادان که توقعی نمی رود. آن ها فقط به فکر کالج های گران قیمت و بزک دوزک های بدقواره شان هستند. من اما هراسی ندارم! بزک دوزکی ندارم. تو ببار. تو بلا باش و بر سر شهر نازل شو. خیس کن. خیسِ خیس کن. خیسِ خیسم کن. بشور از من همه فکر و خیال های این روزهایم را. ببار عزیزکم! ببار و بشوی! من از تو خسته نمی شوم. من از این قدم زدن ها زده نمی شوم. ببار و این فکرهای پلید را بشوی و ببر. کمک کن نفسی تازه کنم. کمک کن عزیزکم!

+نمی نویسم دلیل دارد. دلیلش هم بعدها خواهم گفت. به دنبال چاره می گردم و همه شان هم درد دارند!

به چشم تو .....
ما را در سایت به چشم تو .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8m-ee-ch-k-aa4 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 14:42